دکتر زهرا دادآفرید

آخرین نوشته‌ها

حفره

آخرین بیمارم بود و سالن کلینیک خلوت. دختر نوجوان آمد و روی یونیت نشست. چند سال است خانوادگی بیمارم هستند.

ادامه مطلب »

بی‌قرار

دیروز آن آقای سی‌ساله‌ی درشت هیکل آمده بود. کمی می‌ترسد و گذشته از آن اضطراب، تحمل ندارد به مدت بیش

ادامه مطلب »

رقیب

با آنکه سالها از آن روزها می‌گذرد اما همیشه مثل یک مورد خاص و حل نشده در ذهنم مانده بود.

ادامه مطلب »

لپه

به نام خدا 9ابان1402 ساعت7:45صبح دیشب تلخ بودم. چیزی از درون ازارم می‌داد. چیزی گنگ و غیر معمول. انگار میخواست

ادامه مطلب »