از نوشتن بیزارم
«از نوشتن بیزارم.» این را مسکوب ابتدای یادداشت روزانهاش در کتاب در حالوهوای جوانی مینویسد. بعد اضافه میکند: « البته این مزخرفات که من به
«از نوشتن بیزارم.» این را مسکوب ابتدای یادداشت روزانهاش در کتاب در حالوهوای جوانی مینویسد. بعد اضافه میکند: « البته این مزخرفات که من به
یک دورههایی هست در زندگی، خیلی هم کم پیش نمیآیند. بیحوصله، افسرده، بیتابو توانی. چیزهای ساده حتا، حالت را بدتر میکنند. گاهی علت مشخص است.
روی میز ناهارخوری نشستهام به نوشتن. عصر جمعه است. کسی خانه نیست و بهترین زمان برای نوشتن. دستهایم خسته شدهاند. چون بالاتر از آرنج ام
ناخنم شکست. همین الان. بد هم شکسته است. گوشت زیر ناخن درد میکند. دقیقن انگشتِ کنارِ انگشتِ حلقه. یا به قول پسرم همون انگشت بَده.
تک تک جلسات کلاس حضوری نویسندگی را دوست داشتم. آن قدر که ۷ هفته متوالی برای آن جلسات سفر یک روزه به تهران کردم.
اولین روز بعد از سه هفته تعطیلی. چه حسی دارم؟ خوشحالم تعطیلات تمام شده است. چون به نظرم هر چه بیشتر وقت داشته باشم کمتر
بهار رهادوست در کتاب چرا نویسندهی بزرگی نشدم زندگیاش را صمیمانه روایت میکند. مهمترین ویژگی این کتاب فصلهای کوتاه با روایتهای شخصی مرتبط با نویسندگی
19مرداد1401 ساعت:9:18 صبح ساعت 8 بیدار شدم و لپ تاپ را باز کردم و اول کار رفتم سراغ بزرگترین قورباغه. چیزی که از کتاب قورباغه
یکی از کارهایی که به شدت برایم امیدوارکننده است این است که کاغذ و قلم را به دست میگیرم و آیندهی دلخواهم را ترسیم میکنم.
دکتر زهرادادآفرید هستم، دندانپزشک. فارغ التحصیل سال ۹۱ از دانشگاه تهران. پیش دبستانی بودم. منتظر شدم تا همهی بچهها برای بازی کردن به حیاط بروند. به آرامی در گوش هدیه دوستم گفتم: من و تو بمونیم توی کلاس. یه نقشه دارم. هدیه نمیخواست بماند. از آنجا که دوست جانجانیام بود و هنوز هم هست، پذیرفت که فقط تماشاگرم باشد…» ادامه
این سایت متعلق به دکتر زهرا دادآفرید است. ©۱۴۰۲ | طراحی و پشتیبانی: سعید قائدی، دانیال مرادی
آخرین دیدگاهها