مارک منسن در کتاب «شادبودن کافی نیست» در یکی از فصلها ده درسی را که از گذراندن دههی سوم زندگیاش به دست آورده نگاشته. من برای هر کدام از این درسها، برداشت شخصی خودم را به اضافهی برخی جملات او که در گیومه آوردهام، افزودهام:
- سریعتر و بیشتر شکست بخورید زمان بهترین دارایی تان است
زمانی در زندگی وجود دارد، به نظرم قبل از بیست و پنج سالگی، که هنوز درگیر مسئولیت نیستیم. زمانی که زندگی هنوز ان روی جدیاش را نشانمان نداده است. ان موقع بهترین زمان اشتباه کردن، شکست خوردن و دوباره برخاستن است. میتوانیم از این شاخه به آن شاخه بپریم و هر چیزی را امتحان کنیم. شکست در این مقطع از زندگی میتواند پایههای ساخت موفقیت در آینده باشد.
- نمیتوانید بر دوستی اصرار بورزید
گاهی میشد که دوستی را بعد از مدتها میدیدم. از این متعجب میشدم که چرا حرفی برای گفتن ندارم. چیزهایی تغییرکرده بود. با این همه دوستانی دارم که وقتی بعد از یک سال میبینمشان چیزی بینمان تغییر نکرده و همان احساس ناب و شیرین را حس میکنم. نمیشود برای ادامهی یک دوستی اصرار ورزید. راه آدمها به مرور از هم جدا میشود. آدمها تغییر میکنند و تغییراتشان در یک مسیر اتفاق نمیافتد.
- قرار نیست به تمام اهدافتان دست پیدا کنید
انتخاب خیلی از اهداف به معنای این نیست که باید به ان دست پیدا کنیم. گاهی تلاش برای رسیدن به هدفی مارا به تحرک وامیدارد. رسیدن به نتیجه همیشه مهم نیست. به گفته مارک منسن: «ارزش هر تلاشی به فرایند شکست خوردن و کوشش کردن است، نه در دستیابی به آن».
- هیچ کس در واقع نمیداند چکار میکند
جامعه و اموزشهای مدرسه به ما القا میکنند که باید طبق این الگو جلو برویم: اتمام مدرسه، تحصیل در رشته دانشگاهی، شاغل شدن در رشته مرتبط با آن، ازدواج، بچهدار شدن. اما همه ی ما در مقاطعی تصمیمهای متفاوتی گرفتهایم. شغلمان را تغییر دادهایم. رشته دیگری نامرتبط به تحصیلمان را دنبال کردهایم. هیچ چیز قطعی و روند مشخصی وجود ندارد.
همهی ما سردرگم میشویم. همه ما اشتباه انتخاب میکنیم و بعدش میگوییم اگر به عقب برگردم کار دیگری میکردم.
- بیشتر مردم جهان اساسا چیزهای مشابهی میخواهند
مارک منسن از تجربهی سفر خودش به بیش از 50 کشور جهان و صحبت با آدمهای مختلف به این نتیجه رسیده که آدمهای دنیا صرفنظر از موقعیتشان، چیزهای مشابهی میخواهند. همه میخواهند عالی به نظر برسند و احساس مهم بودن کنند.همه از شکست خوردن و احمق به نظر رسیدن وحشت دارند. او میگوید من یادگرفتهام که مردم را بر اساس رفتارشان قضاوت کنم نه جنسیت و ظاهر و مقامشان.
- دنیا به شما اهمیت نمیدهد
دیویدفاستروالاس میگوید: «وقتی بفهمید دیگران به ندرت در موردتان فکر میکنند، از نگران بودن دربارهی اینکه دیگران چه فکری دربارهتان میکنند دست برمیدارید.»
این خبر خوبی است میتوانیم با خیال راحت همان شخصی باشیم که دوست داریم باشیم و رنجش را به جان بخریم. در عوض به نتایج پایدار و درخشانی میرسیم که یک عمر با ما باقی میمانند.
- فرهنگ عامه پسند سرشار از افراط است. میانهروی را تمرین کنید
دنیا کار خودش را میکند و جلو میرود. حواسمان باشد تحتتاثیر اخبار سیاه نما و یا بیش از حد سفیدنمای یک رسانه خاص قرار نگیریم. دنیا نه انقدر سیاه است نه انقدر سفید. دنیا میانه است و توسط میانه روها اداره میشود.
- مجموع چیزهای کوچک بیش از چیزهای بزرگ اهمیت دارد
ما هنوز نفهمیدهایم که هیچ موفقیتی یک شبه به دست نیامده. اگر رمان جذابی از یک نویسنده میخوانیم باید بدانیم در پس ان چه زحماتی کشیده شده. باید چندین هزار کلمه نوشته شده را ببینیم.
موفقیت متشکل از هزاران اقدام کوچک است که باید به صورت مداوم و در سکوت، بدون هیاهو و در مدت زمانی طولانی انجام شوند. جز این راهی وجود ندارد.
- دنیا محل ترسناکی که بخواهد شما را به دام بیندازد نیست
مارک منسن میگوید: «اگر نصیحتی کاربردی برای هر شخص بیست سالهای داشته باشم، فارغ از شرایط این است: راهی برای سفر کردن پیدا کن، و وقتی مردد شدی، با مردم صحبت کن، از آنها دربارهی خودشان بپرس و آنها را بشناس. تقریبن هیچ ضرری ندارد، ولی منافع بسیاری میتواند داشته باشد، خصوصن زمانی که هنوز جوان و تاثیرپذیرید.»
- والدین شما هم انسان اند
والدین ما تلاششان را کردهاند و میکنند. اگرچه اشتباه میکنند و در مواردی گند میزنند. مارک منسن میگوید: «شاید اولین وظیفهی بزرگسالی آگاهی، پذیرش و بخشش خطاهای والدین است.»
2 پاسخ
بسیار عالی بود این گزیده.متشکرم
ممنونم که همیشه میخونید و نظر میدید.