قصار از نوشتن، رها و ناهشیار مینویسم
جملات قصار فصل پایانی کتاب « رها و ناهشیار مینویسم» نوشته ادر لارا ترجمه الهام شوشتری زاده نشر اطراف چه نقاشی بلد
جملات قصار فصل پایانی کتاب « رها و ناهشیار مینویسم» نوشته ادر لارا ترجمه الهام شوشتری زاده نشر اطراف چه نقاشی بلد
«قصهها تکهتکه میشوند. یا فرسودهشان میکنی یا پشت سرشان میگذاری. با گذر زمان قدرت قصه یا خاطرهاش محو میشود. با گذرزمان، تو کس دیگری میشوی.
همانطور که چاقو به سنگتیزکنی نیاز دارد، اندیشه هم به کتاب نیاز دارد تا همیشه تازگیاش را حفظ کند. جرج مارتین به انجام دادن چیزی
فلسفه میپرسد، و میکوشد تا پاسخ گوید. هنر نشان میدهد، و میکوشد تا پرسش برانگیزد. گفتم هنرمند برای این نیست تا پاسخ گوید. هنرمند برای
تو را در نوشتههایم تو را در نقاشیهایم تو را در ترانههایم و تو را در حرفهایم پنهان خواهم کرد باور کن تو خواهی
عاشق زنی مشو که فرهیخته است افسونگر، وهم آگین، دیوانه عاشق زنی مشو که میاندیشد که میداند، که داناست که توان پرواز دارد زنی که
دکتر زهرادادآفرید هستم، دندانپزشک. فارغ التحصیل سال ۹۱ از دانشگاه تهران. پیش دبستانی بودم. منتظر شدم تا همهی بچهها برای بازی کردن به حیاط بروند. به آرامی در گوش هدیه دوستم گفتم: من و تو بمونیم توی کلاس. یه نقشه دارم. هدیه نمیخواست بماند. از آنجا که دوست جانجانیام بود و هنوز هم هست، پذیرفت که فقط تماشاگرم باشد…» ادامه
این سایت متعلق به دکتر زهرا دادآفرید است. ©۱۴۰۲ | طراحی و پشتیبانی: سعید قائدی، دانیال مرادی
آخرین دیدگاهها