۱۹/آذر/ ۱۴۰۲
*«دیوید فاستر والاس- که در اصل داستان نویس بود – گاهی هم «ناداستان خلاق» مینوشت. در طرح درسی که خودش برای کلاس «ناداستاننویسی خلاق» به دانشجویانش ارایه کرده ، توضیح داده که به نظرش این فرم ادبی چه جور چیزی باید باشد: «کلمهی ناداستان یعنی آثار باید به اتفاقهای جهان بیرون وصل باشند، تا حد قابل اعتمادی «درست» باشند. مثلن اگر ادعا کرده اید اتفاق افتاده، واقعن باید اتفاق افتاده باشد.
اگر حکمی صادر کردهاید، خواننده انتظار دارد اثباتش کنید (یا دربارهاش بحث کنید).
و همزمان صفت خلاق یعنی هدف یا هدفهای دیگری به جز بیان صرف حقیقت نویسنده را برانگیزاند و در اثرش دیده شود. این هدف خلاقانه –به طور گسترده- ممکن است علاقه مند کردن، آگاه کردن، سرگرم کردن، به حرکت واداشتن، قانع کردن، ارشاد، رستگار کردن یا شگفتزده کردن خواننده باشد.
یا اینکه مجبورش کنیدبه چیزهایی که ارزش توجه دارند دقیقتر نگاه کند و یا عمیقتر فکر کند. یا ترکیب های متفاوتی از همهی اینها.
خلاق همچنین بر این دلالت میکند که ین نوع ناداستان آثار مهارت را هم در خود میگنجاند. جستارنویس معمولن میخواهد ما او را به عنوان سازندهی متن ببینیم و بفهمیم. اما معنی این حرف این نیست که هدف اصلی جستارنویس «به اشتراک گذاشتن» و «بیان خود» است یا هر عبارت حال خوب کنی که در دبیرستان صدایش میکردند.
در جهان بزرگسالان، ناداستان خلاق نه بیانگر که تعاملی است. و فرض چنین نوشتهای این است که خواننده خودبهخود برای شما تره خرد نمیکند. شخص شما برایش جالب نیستید و علاقهای ذاتی به موضوعی که برای شما جالب است ندارد.»
*این هم مثالی دیگر
نوشته دیوید فاستر والاس
ترجمه معین فرخی
نشر اطراف
نسخه الکترونیکی فیدیبو
در جستار، جستارنویس دیدگاه خودش را از یک موضوع شرح میدهد. پس جستار دارای دیدگاه است. در مقاله دانشگاهی چیزی به عنوان دیدگاه شخصی وجود ندارد. بلکه نویسنده باید بر اساس شواهد علمی به نتیجه برسد.
در جستارنویسی هدف صرفن بیان و شرح ماجرا نیست. بلکه هدف خلاقانه دیگری نظیر سرگرم کردن توجه مخاطب را به موضوع جلب کردن و … وجود دارد. حال این سوال برای من بوجود آمد که وقتی یک خاطره را مینویسیم و در آن به واکاوی خود و رفتار خود میپردازیم آیا به محدوده جستار روایی پا گذاشتهایم؟
این سوالی است که امیدوارم در یادداشتهای بعدی به پاسخ آن برسم.
آخرین دیدگاهها