دکتر زهرا دادآفرید

هشت

8دی1402

امروز سراغ دومین جستار از کتاب «فقط روزهایی که می‌نویسم» رفتم.

نام جستار:«لذت‌های گناه‌آلود»

عنوان دوم:«آیا دعوای داستان ادبی و داستان ژانر روبه پایان است»

نوشته آرتورکریستال

نشر اطراف

به نظرم باید دوباره بخوانمش. کریستال ظرایف ادبی دارد که با یک بار خواندن نمی‌شود درکشان کرد.

تازگی‌‍‌‌ها یک بار خواندن متن را خواندن واقعی نمی‌دانم. تا دوبار نخوانمش خواندنم را قبول ندارم. البته برای برخی جستارها و مقاله‌هایی که ذهنم را درگیر خودشان می‌کنند صدق می‌کند.

دور بعضی جملات را خط کشیدم. «تا مدتها ابهام اندکی در تشخیص داستان ادبی از داستان ژانر وجود داشت: یکی خاصیت داشت و دیگری فقط خوشمزه بود. آدم یا می‌رفت شهربازی یا می‌رفت موزه. یا سوار چرخ وفلک می‌شد یا میان استادان نقاشی فلمیش می‌خرامید.»

جستار پر از اسم است. اسم نویسنده هایی که شاید ده درصدشان رامی‌شناسم. مدام به پی‌نوشتهایی که در پایان جستار آمده رجوع می‌کنم. احسان لطفی با حوصله اینها را آخر جستار اضافه کرده. و این یعنی ترجمه خوب. یک جور احترام به خواننده.

این مدل نوشته‌ها که دارند به بررسی سبک نویسنده‌ها در یک ژانر مخصوص می‌پردازند اشراف کاملی نسبت به اثارنویسنده‌های مختلف می‌خواهد. نوشتنشان کار هر کسی نیست. خدا می‌داند چند سال دیگر می‌توانم چنین جستاری بنویسم. اصلن اگر بتوانم. تلاش برای رسیدن به این هدف به خودی خود جذاب است.

جملات درخشان این جستار:

«هیچ چیز به اندازه‌ی احساس‌های واقعی درباره‌ی زندگی واقعی نمی‌تواند دخل یک داستان عامه‌پسند را بیاورد.»

«ژانرنویسان متبحر می‌دانند که کارشان باید کمی تصنعی و غیر واقعی باشد وگرنه انگیزه‌های ما برای خواندنشان رنگ می‌بازد.

ما پی‌رنگ می‌خواهیم و خیلی زیاد هم می‌خواهیم.»

و این جمله:

«لذت گناه‌الود اساسن افیونی است در هیئت یک داستان. معجونی روایی که کمک‌مان می‌کند تا موقتن روایت زندگی ملالت‌بارمان را فراموش کنیم. و تازه برای تعداد نه چندان اندکی از خوانندگان حسی از پیروزی و بهره‌مندی هم با خودش دارد.»

چرا این جمله را دوست دارم چون هر کس گفت داستان و رمان نمی‌خواند باید از او بپرسم زندگی ملالت بار معمولی خسته‌ات نکرده؟ اگرپاسخ مثبت داد. می گویم پس باید رمان بخوانی.

«شبکه‌ی رادیویی ان‌پی‌آر اخیرن برنامه ای با عنوان «لذتهای گناه آلود من» پخش می‌کند که در آن نویسنده‌ها درباره‌ی کتابهایی که دوست دارند اما خجالت می‌کشند کسی انها را دستشان ببیند حرف می‌زنند.»

این عنوان «لذتهای گناه الود من» که عنوان همین جستار بود. تیتر جذابی برای مقاله است و دست نویسنده باز است که هم جدی بنویسد و هم طنز. در پوشه مقاله‌های لپ‌تاپ ذخیره‌اش کردم تا چیزی در موردش بنویسم.

 

اشتراک گذاری
آخرین دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط