دکتر زهرا دادآفرید

14فروردین1403

دو روز است که با آیدا 5صبح بیدار می‌شویم. دیشب ساعت 12و 45 دقیقه خوابیدم. بچه‌ها نمی‌خوابیدند و خواندن کتاب داستان برایشان هم اثر نکرد. فکر نمی‌کردم بیدار شوم و بتوانم بیدار بمانم. اما به خاطر صدای گنجشک‌ها بود که می‌خواندند یا اینکه باید به قول و قرارم پایبند بمانم، به هر حال بیدار شدم. اول از همه نیم ساعتی کتاب خواندم. این را امتحان کرده‌ام که وقتی زود می‌شوم، خواندن قبل از هر کاری بیشتر از هر چیزی مرا سرحال می‌اورد.

شاید برای هر کس فرق داشته باشد. یک نفر پیاده‌روی سر ذوقش بیاورد، یک نفر نوشتن، یک نفر نماز و مدیتیشن و … . مهم این است که آن آدم پایه و آن کار اصلی  را پیدا کنی. با هم برنامه بریزید و سعی کنید روی حرفتان هم بمانید. بعد ان کاری که بیشتر از همه دوست داری را همان اول صبح انجام دهی. حس خوبی دارم از این بیدار شدن صبح زود و انرژی بیشتری نسبت به روزهایی که دیر بیدار می‌شوم در خودم حس می‌کنم.

تمام تعطیلات که وقت داشتم و آزاد بودم به این فکر می‌کردم که روزهای عادی و شلوغ، برای نوشتن و خواندن انگیزه‌ی بیشتری دارم. انگار هرچه وقت بیشتری داشته باشی کمتر استفاده می‌کنی. هرچه زمانت کمتر باشد قدرش را بیشتر می‌دانی و کمتر هدرش می‌دهی.

صبح کتاب دیدار اتفاقی با دوست خیالی را خواندم. جستار اولش را. و چند صفحه‌ای از کتاب مردی که خواب است نوشته ژرژپرک. به زبان دوم شخص نوشته و کتاب کم حجمی است.

دو روز است که تا ظهر شبکه‌های اجتماعی را چک نمی‌کنم. این هم از دیگر تصمیمات من برای سال جدید است. وقتی مغزت را به حال خودش می‌گذاری و اجازه می‌دهی حودش را با خواندن و نوشتن پیدا کند نه با چیزهایی که کنترلی رویشان نداری حال خودت هم بهتر می‌شود. باید بروم اریا را برای مدرسه رفتن بیدار کنم. ساعت 6و 37 دقیقه است.

 

 

اشتراک گذاری
آخرین دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط