دیروز داشتم فکر میکردم چقدر ما دکترها به سبب گرفتاریهای شغلی کم همدیگر را میبینیم. من یکی وقتی در جمع افرادی هستم که مثل خودم فکر میکنند، احساس خوبی دارم. میان کسانی که دغدغهی آنها جز خودشان، دیگران هم هستند. سفر یک روزهای که به روستای میدان از توابع سردشت داشتیم حال روحی مرا تغییر داد.
هفت صبح راه افتادیم وپنج عصر برگشتیم. روی صندلیهای خشکی نشستیم که ارتفاعشان تنظیم نمیشد و با تابورههای راحت مطبهایمان زمین تا آسمان فرق داشت. زیر نور کمسوی چراغهای یونیت سیار کار میکردیم. با آن یونیتی که ارتفاع سر بیمارش به سختی تنظیم میشد و باید کمرت را نود درجه خم میکردی تا دندان بیمار را ببینی. هنوز زانوی راستم درد میکند. ولی اینها را ننوشتم که بگویم عجب کاری کردم. نه. این از مطب و روزمرگی بیرون زدن را میگویم.
این خارج شدن از دایرهی آسایش هرروزه. این موضوعی است که برای همهی ما دندانپزشکانی که گاهی ماهها میگذرد و یکی از همکاران خود را نمیبینیم ضروری است. چند روز قبل مطلبی میخواندم در مورد سختی کار دندانپزشکان. اینکه آمار بیماریهای قلبی عروقی در آنها به دلیل استرس زیاد کار بالاست.
و اینکه تنها کارکردن و کنار همکاران نبودن چقدر روحیه دندانپزشک را به مرور زمان خسته و فرسوده میکند. فکر که کردم دیدم این واقعیت شغل ماست و درست است.
برای بعضی از ماها که منشی خود را بیشتر از افراد خانواده میبینیم این خروج از چاردیواری مطب ضروری است. اصلن همین قدردانستن یونیت خودمان. زیر خنکای کولر اتاق کارمان نشستن و خوردن نسکافه بین بیماران. همینقدر عادی میشود که باید گاهی بیرون بزنیم.
کیلومترها با ماشین در جاده را طی کنیم و با جمعی از همکاران و همفکرانمان برویم و جمعهی خودمان را در جایی خارج از ان مکانهای هرروزهمان کار دندانپزشکی انجام دهیم.
در دورهمیهایی که به بهانه صحبت در مورد مسایل صنفی تشکیل میشوند شرکت کنیم و چشممان به جمال همکاری روشن شود که مطبش یک کوچه آنطرفتر است و سالهاست که ندیدهایمش.
یکی به نیت کار خیر میآید و یکی هم به قصد تنوع و همهاش هم درست است. این را خوب میدانم که یک وقتهایی باید گریز زد.
آخرین دیدگاهها